شاگرد انتقالی پارت ۶۲

نبرد آغاز شده بود همه محتاتانه و محرمانه وارد قبرستون ماشین ها شدند صدایی موج دار از خشم، انتقام و هیجان بر کل مکان طنین انداخت ، نبرد با مشتی به داور از طرف کازوتورا شروع شد والها به سمت تومان و تومان به سمت والهالا حرکت کرد نبرد مدتی شروع شده بود ولی خبری از باجی سان نبود چیفویو به تردید افتاد او نمی دانست منظور ا/ت در مورد (بسپارش به من!) چیه! باجی سان وارد میدان شد با خوشحالی از روی ماشین ها می پرید و به طرف مایکی می رفت او با میله ای دراز بر سر کیساکی کوبید و از ضربه ی هامادا جاخالی داد مایکی بیدار شد و به سمت باجی رفت
مایکی: باجی تمومش کن ما اومدیم تورو برگردونیم!...
باجی کلمه کلمه اعصابش خورد تر میشد و جوری رفتار میکرد انگار عجله داشت یهو پرید وسط حرف مایکی
باجی: خفه شو!!
و با سرعت تمام از روی ماشین ها پایین پرید صدایی خیلی بلند شبیه به بمب امد باجی خیلی با سرعت از میدان نبرد رفت و تا پایان نبرد نیامد مبارزه با پیچ و خم و مشت هایی زیادی که افرادی از جمله مایکی ، هانما ، ا/ت ، چیفویو، دراکن و... خورده و زده بودند به پایان رسید اما هیچکس از احوال باجی خبر نداشت همه بعد از مبارزه به پیش باجی رفتند تا ببینند چه اتفاقی برای بای افتاده است ؟ همه تعجب کرده بودند باجی حالش انقدر خراب شده بود که حتی یک مشت هم نزد! دعوا به طور مسخره ای کسل کننده انجام شد و با برد تومان به پایان رسید همه متعجب از حال باجی بودند! اما تاکمیچی می دونست هر اتفاقی که افتاده باعث شده باجی سان دیگه نمیمیرن و کازوتورا سان هم دیگر نمیمیرن! این خیلی خوب بود و خوشحال کننده بود! اما سوال اصلی این بود که ا/ت چیکار کرده بود که باجی به این روز افتاده بود؟؟
آری! شاید فقط یک قرص بیرون روی درون نوشیدنی صبحگاهی باجی سان برای نمردنش کافی بود!!!
دیدگاه ها (۰)

شاگرد انتقالی پارت ۶۳

شاگرد انتقالی پارت ۶۴

شاگرد انتقالی پارت ۶۱

شاگرد انتقالی پارت ۶۰

⁶⁵یونجو: “عمو، میشه یه سوال بپرسم؟”کوک: “جانم؟”یونجو: “از تن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط